نسل60

فقط برای خدا.....

نسل60

فقط برای خدا.....

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین» ثبت شده است

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۲:۵۰
ابوذر...

بعد از کربلا نعل هایی را که زده بودند

از پای اسبها بیرون کشیدند

وآویزان کردند نعل ها را سر در خانه هاشان

افتخاری بود برایشان نعل هایی که شاید هنوز

تکه هایی از پیکرت را..........

 

بعد از تحریر:

قابل توجه اونایی که فکر میکنن نعل شانس میاره

قضیه نعل از اینجا آب میخوره!!!!!!!!!

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۲:۴۱
ابوذر...

خاطرات آتش و لگد و در

شده برای فرزندان مدینه قصه شب

داستانی برای نشان دادن ابهت خلیفه

یا شاید جزء افتخارات پدرهاشان

چند سال بعد همان بچه ها بزرگ شده اند

حالا حسین(ع) تنها در قتلگاه......

همه بیاد قصه های شب های کودکی

یکی فریاد زد: مگر ما از پدر هایمان چه کم داریم؟!!

حمله کنید..............

 

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۴:۴۴
ابوذر...

سینه مجروح از جسم آهنین ارث مادر است............

مدینه سینه مادر بود و مسمار داغ در.........

در کربلا رسیده بود ارث به حسین(ع)..............

تیر سه شعبه حرمله و سینه حسین(ع) کار مسمار را کرد..........

 

 

بعد از تحریر:

در روایتی شنیدم حرمله تیر ها را قبل از پرتاب از آتش رد می کرده.........

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۰:۵۷
ابوذر...
آغاز سال خدا با محرم است

یعنی حسین(ع) عید خدا انتخاب شد.............

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۱ ، ۱۰:۴۶
ابوذر...
نوکر نبوده ای تاکه بدانی چه میکشم.............

حسین (ع) جان زن بد کاره ای آتش دیگ غذای سینه زنانت را روشن کرد بخشیده شد.....

ما که عمری برای تو آتش گرفته ایم منتظریم شب اول قبر عنایتی کنی........

.

.

.

هرکس برای هیئت تو کاری میکند

من کفش جفت میکنم مست وسرخوشم.........

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۳۸
ابوذر...

خواستم خدا را به تمامی نمازهایی که خوانده ام قسم بدهم...

دیدم هرچه که میخوانیم برای خودمان است پس منتی نیست..........

خواستم به اشکی که در مجلس حسین(ع) ریختم قسمش بدهم...........

دیدم اشک را هم برای مصیبت های خودم ریختم.........

خوب که فکر کردم دیدم تا حالا واسه خود خود خود خدا هیچ کاری نکردم!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۲۴
ابوذر...
وقتی به شیطان گفت (آمنو) از راه حسین(ع) دور شد...............

گندم ری که هیچ به کاه اهداف بزرگش هم نرسید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۰ ، ۱۷:۴۲
ابوذر...
دیگه از زندگی خسته شده بودم از این همه نامردی از این همه دو رنگی از اینهمه ریا

از خدا خواستم که زودتر بمیرم چون با این وضع دیگه شهادت هم نصیبم نمیشه!!!

.

.

.

.

از رو دلتنگی قرآن رو که باز کردم از خودم خجالت کشیدم اومده بود........

(فاستقم کما امرت)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۰ ، ۲۲:۴۲
ابوذر...