آخرین لبخندت
عجب زهری داشت
اثراتش هنوز رو قلبم مانده است............
آخرین لبخندت
عجب زهری داشت
اثراتش هنوز رو قلبم مانده است............
تنها میان زندان دنیا
نفس میکشم
و من دلخوش به روضه های توام
و آه میکشم در حسرت دیدن ضریحت........
یک جمعه دیگر هم گذشت
و ما با زبان روزه منتظریم
عجب عطر یاسی میدهد
کوچه های مدینه جمعه ها در انتظار تو........
این روزها
با زبان روزه
سعی میکنم
کمتر نفس بکشم
احسا میکنم لیاقت
اینهمه ثواب را ندارم...........
پاداش سالها مجاهدت برای اسلام
این بود که مادر زهرا(س) بشوی.....
و تو حقیقتا ام المومنین هستی....
همه لحظات با من بودن برای تو سرگرمی بود
و همه لحظاتی که تو با من بودی
تمام زندگیم بودی.....
این بغضها را تنهاییی
آنقدر فرو برده ام این روزها که به روزه ام شک دارم
نکند فروبردن بغض روزه را باطل کند؟!!....
میان اینهمه گناه ما
میان اینهمه غر زدن از گرمای تابستان
عجب غریب افتاده ای ماه خدا......
بعد بی دستی عباس
دعوا شد سر پیکرش
شاید خواست همه پیکرش را فدا کند
که کمتر ببرند تکه تکه های حسین (ع) را......