تنهایم
مثل همان سربازی
که در دکل نگهبانی لب مرز
چشم به لبخند خورشید دارد
وهم صحبتش
فقط رتیلی است که از دیوار بالا می رود.....
تنهایم
مثل همان سربازی
که در دکل نگهبانی لب مرز
چشم به لبخند خورشید دارد
وهم صحبتش
فقط رتیلی است که از دیوار بالا می رود.....
تا بودی
فکرم شده بود تنها تو
قلب می گفت همدمم می شوی
تنها تو
حالا با رفتنت همه قافیه ام را بهم ریخته ای
حالا شده ام تنها من....
اینقدر
که بعضی ها
شوق گذشتن از چراغ قرمز را دارند
برای ظهور اگر اینطور بودند
چه میشد........
حال و هوای این روزهای بازار
برای خیلی ها
آجیل را کرده آه جیل........
فقط به من بگو
تو چه مخدری بودی که در نبودنت
اینقدر درد دارم..............
تنهایی ام وقتی دلچسب تر میشود
که بعضی آدم ها را بهتر میشناسم...............
خــوابــــم نمـی آیــد
فـقــط مـــی خـــوابـــــم
کــــه بیـــــدار نبــــاشــــم.................