خواستم
با تو
غصه هایم را
تقسیم کنم
دیدم غصه ای ندارم
جز غصه های تو...........
خواستم
با تو
غصه هایم را
تقسیم کنم
دیدم غصه ای ندارم
جز غصه های تو...........
خواستم ببینم
چقدر انسان صاف و صادقی هستی
بردمت زیر رادیکال
جوابت شد تمام خورده شیشه هایت
یک مشت عدد اعشاری..........
با من شده ای خط موازی
و من
دلخوش به این قانونم
که دو خط موازی در بینهایت به هم میرسند...........
دلم را با گاراژ
اشتباه گرفته ای!!؟؟
هروز می آیی
دقایقی می مانی وبعد میروی......
رفتنت برای من
چه خواصی که نداشت!!!
شاعر شده ام
به قدرت بزرگترین شاعرها
این را گفتی و رفتی
زیر باران خیس خیس
شدم و پیدایت نکردم
حالا دیگر از باران هم
بدم می آید............
پیام فرستادی
آخر جاده دنیا منتظرم هستی
حالا که به آخرش رسیدم
می بینم یه دوراهی
کجایی؟!!
بهشت؟... یا جهنم؟!
این روزها
با دیدن وضع دلار
یاد تو می افتم
چقدر محبتت برای من
نوسان داشت....
گفتی جبران می کنم
گفتم کدام را؟
قلب شکسته را عمر از دست رفته را؟
مکث کرد و گفت:
راستی چقدر موهایت سپید شده...........