خواستم
با تو
غصه هایم را
تقسیم کنم
دیدم غصه ای ندارم
جز غصه های تو...........
خواستم
با تو
غصه هایم را
تقسیم کنم
دیدم غصه ای ندارم
جز غصه های تو...........
با من شده ای خط موازی
و من
دلخوش به این قانونم
که دو خط موازی در بینهایت به هم میرسند...........
آخرین بار که دیدیمت
گفتی بعد از جدایی ازمن پیشرفت کرده ای
خوشحالم که در این مرحله هم کمکت کردم........
همه صندلی ها
دو نفره اند
اصلا کسی به فکر آدم های تنها نیست
حتی شهرداری....
وچه جالب
در چزابه همه چیز حذابه!!
حتی همین سیم خار دارهایی
که تابلو(( نزدیک نشوید خطر مرگ ))
بد جور خود نمایی میکند....
من را کرده بودی مثل خانه اجاره ای
قلبم را پیش گرفتی
و جانم را ماه به ماه.......
رفتنت برای من
چه خواصی که نداشت!!!
شاعر شده ام
به قدرت بزرگترین شاعرها
این را گفتی و رفتی
زیر باران خیس خیس
شدم و پیدایت نکردم
حالا دیگر از باران هم
بدم می آید............