انگور رابطه ما
از دوری تو شراب شد
حالا مستم
از نبودنت......
هیچ وقت
از تو دلگیر نمیشوم
چون
دل گیر شدن
جلوی رهایی را
می گیرد.....
بغض من بزرگترین
اعتراض به تو بود
و حالا که شکست
شد برزگترین التماس
دلم در
دستان تو
مثل انار بود
قرمز و خونی
و تو هر روز
یک دانه را خوردی
از وقتی
روسری و مانتو شدند حجاب
از وقتی حرکت عقب روی
و بالا روی این دو شروع شد
از وقتی به اسم آزادی
و احترام به حقوق دیگران
نهی از منکر جرم شد
اونوقت بود که مشکل حجاب بوجود آمد!!
در این هجوم بی دفاع
مردم زمانه
به من
مانده ام تنها به عشق
شبهای جمعه و هیئت و قطره اشکی
خیلی ها این هیئت رفتنم را
گناه می دانند
خوب بدانند
اگر گناه است مطمئن باشید
از هیئت توبه نمی کنم......
این پنجشنبه شبها
دوای دلتنگی
زیارت عاشوراست....
می خوانیم و می گوییم
شاید هفته آینده حرم!!
تمام زندگی اش
خلاصه میشد در رمان هایی که خوانده بود
و هر روز حرف تازه ای میزد
ولی حیف به ((ارمیا)) که رسید
در همان((بیوتنی)) ماند...........
بعد از تحریر: این روزها دوستان امیر خانی را پیشنهاد میدهند
ولی یاد سکوت ۸۸ او که می افتم ترجیح میدهم نخوانم
این ((قیدار)) را
خوشبختانه
مردها و زنها در یک مورد
اتفاق نظر دارند
هیچ کدام به زنها اعتماد ندارند!!!
یاد گرفته ام از این روزگار
دوست بدارم آنهایی را که
در زندگی ام نقش داشته باشند
نه آنها که برای من نقش بازی میکنند