بچه شیعه
ماه صفر
شب یلدا!!!!!!
نه جور نمیشود قافیه اش
ما شب یلدایمان را همان پنج صفر گذراندیم.....
بچه شیعه
ماه صفر
شب یلدا!!!!!!
نه جور نمیشود قافیه اش
ما شب یلدایمان را همان پنج صفر گذراندیم.....
فکر میکردیم آسمان همه جا یک رنگ است
تا اینکه گذرمان به کربلا افتاد...
تبعیت از ولی خدا یعنی
عباس ببیند جنازه اکبر را
جنازه قاسم را و.....
ولی دم نزند تا امامش اجازه دهد
بابا
مدتی بود سراغ ما را نمیگرفتی....
اینجا خرابه و من تنها....
بابا دخترک شامی پیرهن نو و من.....
بابا دوباره میپرسم
کنیز یعنی چه؟!....
بعد از تحریر:
رفقا ببخشید اگر خیلی ساده نوشتم ولی
حرف دل بود
انشالله حضرت بپذیرند...
اکثر این شامی ها
در نشانه گیری استاد بودند
کاروان از کوچه ها که رد میشد
نمیدانم چقدر دقیق میزدند
اما پیشانی ات شکست.......
صفر که میشود
نمیشود از دروازه ساعات نگفت
سخت است نوشتن
ولی باید گفت
راستی کنیز یعنی چه؟!!
عشقت به من
مثل همان قلبی بود
که در آن شب سرد
روی شیشه بخار گرفته ای
برایم کشیدی
با اولین آفتاب محو شد.....
بعد صد روز
هیچی نشد.....
فقط یک شعار تبلیغاتی بود
مردم محترم لطفا به ادامه زندگی خود برسید........