تنهایی ام را
وقتی بیشتر احساس کردم
که دیدم گوشی ام
از خودم ساکت تر است
تنهایی ام را
وقتی بیشتر احساس کردم
که دیدم گوشی ام
از خودم ساکت تر است
پیام فرستادی
آخر جاده دنیا منتظرم هستی
حالا که به آخرش رسیدم
می بینم یه دوراهی
کجایی؟!!
بهشت؟... یا جهنم؟!
گفتی جبران می کنم
گفتم کدام را؟
قلب شکسته را عمر از دست رفته را؟
مکث کرد و گفت:
راستی چقدر موهایت سپید شده...........
دفتر خاطراتم
برای من شده مثل چراغ جادو
تا به رویش دست میکشم
((تو)) با تمام ابهتت
روبروی خیالم ظاهر می شوی
پایان حکایت ما
عجب شنیدن دارد
من عاشق تو شدم
تو عاشق او....................
دیوار بین ما
راحت
میشکند
فقط یک ضربه محکم می خواهد
که تو خوب بلدی
یکی مثل همان که به قلبم زدی و شکست.....
گفتی
قایم باشک بازی کنیم
من چشم گذاشتم
ولی سالهاست
پیدایت نکرده ام......
فکر می کرد
من با اعتقاداتم
خودم را زندانی کرده ام
بنده خدا نمی دانست
زندان کدام طرف میله هاست!