قلب من
برای تو چه بود؟
مثل برگ های زرد پاییزی
زیر پایت گذاشتی
و از صدای
خرد شدنش
لذت می بردی.....
قلب من
برای تو چه بود؟
مثل برگ های زرد پاییزی
زیر پایت گذاشتی
و از صدای
خرد شدنش
لذت می بردی.....
نمیدانم
میشود
با قرص یا شربت
آلزایمر گرفت
این روزها
بدون تو
آلزایمر برای من مرض نیست
شفاست
هیچ وقت
از تو دلگیر نمیشوم
چون
دل گیر شدن
جلوی رهایی را
می گیرد.....
دلم در
دستان تو
مثل انار بود
قرمز و خونی
و تو هر روز
یک دانه را خوردی
در این هجوم بی دفاع
مردم زمانه
به من
مانده ام تنها به عشق
شبهای جمعه و هیئت و قطره اشکی
خیلی ها این هیئت رفتنم را
گناه می دانند
خوب بدانند
اگر گناه است مطمئن باشید
از هیئت توبه نمی کنم......
تمام زندگی اش
خلاصه میشد در رمان هایی که خوانده بود
و هر روز حرف تازه ای میزد
ولی حیف به ((ارمیا)) که رسید
در همان((بیوتنی)) ماند...........
بعد از تحریر: این روزها دوستان امیر خانی را پیشنهاد میدهند
ولی یاد سکوت ۸۸ او که می افتم ترجیح میدهم نخوانم
این ((قیدار)) را
بعضی وقتها
آنقدر دلتنگ تو میشوم
که اگر میفهمیدی چه آشوبی در
دل من است
خودت از نبودنت خجالت میکشیدی.....
این روزها شده ام مثل بچه ا ی
که تازه وارد خیابان شده
برای بازی
ولی کسی مرا بازی نمی دهد.....
برو عقب تر عقب تر
و باز هم عقب تر
من خودم اینقدر به خودم نزدیک نیستم
چه برسد به تو که تازه واردی
خسته تر از دیروزم کاش میشد گوشه ای نوشت
خدایا خسته ام فردا بیدارم نکن...