به خاطرت از همه چی گذشتم...
حالا به خاطر تو..از تو می گذرم
زیر آوار آخرین حرفت جا مانده ام
لعــــــــنتی
نمی دانی * خداحافظت * چند ریشتر بود !!!
پیر مرد بعد چند بار کربلا رفتن
چند بار حاجی شدن
چند بار سوریه رفتن
فقط یه آرزو داشت:
یه نماز تو قدس بخونیم............
جانماز من شاهد قلب شکسته من است
باور نمیکنی
از خیسی اش بعد هر نماز بپرس
شاید به یاد بیاورى کجا مرا جا گذاشتى….
من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام ،
صداى کلاغها را نمى شنوى؟
دارند برایم فاتحه مى خوانند…!!
جایزه ای برای من
برای من که در انتخاب اشتباه دوست
فوق تخصص گرفته ام!!!!!
در عجبم........!!
راننده نیستم........!!
اما هر کس به من میرسد .......
مسافر است.........
حــواسم را پرت کرده ای ... آنقـــــــــدر دور ...
که دیگر ... یــادم نیست
" تو " رفته ای و " من " ... حـــــــواسم نیست !
در شهر من همه مرغ عشقها مرده اند
و این
کلاغها هستند که نماد عشق شده اند