حــواسم را پرت کرده ای ... آنقـــــــــدر دور ...
که دیگر ... یــادم نیست
" تو " رفته ای و " من " ... حـــــــواسم نیست !
حــواسم را پرت کرده ای ... آنقـــــــــدر دور ...
که دیگر ... یــادم نیست
" تو " رفته ای و " من " ... حـــــــواسم نیست !
بعد از تو
یه چیز رو خوب یاد گرفتم
هیچ وقت صاف نباشم
چون آدما تو جاده صاف
بیشتر ویراژ میدن
قبل از تو
از تنهایی ام لذت می بردم
بعد از تو
این تنهایی لعنتی رهایم نمی کند
ای کاش
قدر تنهایی ام را قبلا میدانستم
خودم را در سلول دلت
حبس ابد میدانستم
حالا در عجبم
چرا آزاد می گردم و
کس دیگری در سلول من است.....
به “من” چه که بعد از “تو”
“او” می آید ؟؟؟
مشکل از قواعد دستوریست !!!
نه این که زیر بار روزگار زانو زده باشم
نه...
سنگینی نبودنت کمرم را خم کرده است!!!!
روزگار به من نبودنت را دیکته کرد
ولی باز صفر شده ام
سخت است نبودنت را یاد گرفتن!!!!!!!!
وقتی فهمیدی خیلی تنهایم
که دیدی تکیه گاه من بعد از تو
دیوار شده بود.........