تنهایی من از آنجایی
شروع شد
که میان اینهمه ((بود))
منتظر کسی بودم
که((نبود))!!
تنهایی من از آنجایی
شروع شد
که میان اینهمه ((بود))
منتظر کسی بودم
که((نبود))!!
برو عقب تر عقب تر
و باز هم عقب تر
من خودم اینقدر به خودم نزدیک نیستم
چه برسد به تو که تازه واردی
یرای شکست دادن تو آنقدر شکست خورده ام
که دیگر
راه شکست دادنت را بلد شدم
این روزها همه
فهمیده اند که تو نیستی
هرکس به من میرسد
می گوید بالای چشمت ابروست!!
زیر آوار آخرین حرفت جا مانده ام
لعــــــــنتی
نمی دانی * خداحافظت * چند ریشتر بود !!!
شاید به یاد بیاورى کجا مرا جا گذاشتى….
من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام ،
صداى کلاغها را نمى شنوى؟
دارند برایم فاتحه مى خوانند…!!